ژان ژاک روسو متفکر سوئیسی سدهٔ هجدهم است که در روزگار اوج روشنگری اروپا میزیست. اندیشههای او در زمینههای سیاسی، ادبی و تربیتی، تأثیر بزرگی بر معاصران گذاشت. نقش فکری او که سالها در پاریس عمر سپری کرد، به عنوان یکی از راهگشایان آرمانهای انقلاب کبیر فرانسه قابل انکار نیست. او در کتاب اعترافات مجموعه مقالات خود را با عنوان های: مصائب فیلسوف منزوی، روسو و نقد شالوده های تجدد، اخلاق از دیدگاه ژان ژاک روسو، ژان ژاک روسو و اندیشه عدالت، روسو و گفتاری در باب علوم و هنرها گردآوری کرده است. روسو در این کتاب روح خود را عریان به خوانندگانش نشان می دهد، بی هیچ پرده پوشی، به عیب ها و خطاهایش اعتراف می کند و می گوید که در گیر و دار حوادث چه ضعف هایی داشته و چه اشتباهاتی از او سر زده که مایه شرمساری وی گشته است.
کتاب «اعترافات» در سال ۱۳۸۵ با ترجمۀ مهستی بحرینی از سوی انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است. در صفحۀ نخست این کتاب می خوانیم:
«من دست به کاری می زنم که هرگز سابقه ای نداشته است و در آینده هم هیچ کس نخواهد توانست از آن تقلید کند. می خواهم مردی را با تمام خصوصیات حقیقی و طبیعی خود به همنوعانم نشان دهم و این مرد خود من خواهم بود.
تنها من قلب خود را احساس می کنم و آدمیان را می شناسم. سرشت من به هیچ یک از کسانی که دیده ام نمی ماند و به خود اجازه می دهم که بپندارم در آفرینش با هیچ یک از دیگر آدمیان نیز همانندی ندارم. اگر از آنان برتر نیستم دست کم با آنان تفاوت دارم. خوب یا بد بودن کار طبیعت در شکستن قالبی که گل مرا در آن سرشته امری است که تنها پس از خواندن نوشتۀ من می توان درباره اش داوری کرد.
بانگ صور قیامت هر بار که می خواهد برخیزد خواهم آمد این کتاب را به دست گرفته در پیشگاه داور متعال حاضر خواهم شد و به آواز بلند خواهم گفت: این است آنچه کرده ام، آنچه اندیشیده ام، آنچه بوده ام. بد و نیک را با صراحتی یکسان بیان کرده ام نه از بدی نکته ای را ناگفته گذاشته ام و نه چیزی بر نیکی افزوده ام و اگر گاه پیرایه ای ناچیز بر سخن بسته ام تنها و تنها برای پر کردن خلائی بوده است که نقصان حافظه ام آن را پدید آورده بود. توانسته ام آن چه را که می دانستم ممکن است حقیقت داشته باشد حقیقت بینگارم و نه هرگز آنچه را که می دانستم دروغین است. خود را بدان گونه که بودم نشان داده ام، پست و فرومایه، هر جا چنان بوده ام و نیز خوب، بخشنده و بزرگوار، هر گاه چنان بوده ام. باطنم را بدان سان که تو خود آن را دیده ای آشکار کرده ام.
ای ذات ابدی، انبوه بی شمار همنوعانم را در پیرامونم جمع کن باشد که به اعترافاتم گوش فرا دهند، باشد که از رذالت هایم به ناله در آیند، باشد که از مصیبت هایم شرمسار شوند. باشد که هر یک از آنان نیز با همین صداقت در پای سریر تو از مکنونات قلبی خویش پرده بردارد و سپس تنها یکی از آنان اگر شهامت آن را داشته باشد بتواند به تو بگوید: من از این مرد بهتر بودم.»
در پشت جلد کتاب می خوانیم
این یگانه تصویری است که از انسان وجود دارد و به احتمال تا ابد همین یک تصویر وجود خواهد داشت. تصویری که دقیقا از روی طبیعت کشیده شده و چهرهی راستین او را ترسیم کرده است. هر که هستید، ای کسانی که تقدیر یا اعتماد من شما را حاکم بر سرنوشت این دفتر کرده است، به خاطر شوربختیهایم، به خاطر احساسات و عواطفتان، و به نام نوع بشر از شما تمنا دارم که این اثر یگانه و سودمند را از میان نبرید. اثری که می تواند در مطالعهی احوال بشر، مطالعهای که بیگمان هنوز آغاز نشده است، به عنوان نخستین معیار مقایسه به کار رود و نیز تمنا دارم تنها یادگار با ارزشی را که حرمت بخش خاطرهی من است و نمودار اخلاق و منش من و به دست دشمنانم تحریف نشده است، از بین نبرید و سرانجام، حتی اگر شما خود یکی از این دشمنان سرسخت باشید، دیگر به جسد خاکستر شدۀ من دشمنی مورزید و بیداد بی امان خود را تا زمانی که دیگر نه من و نه شما زنده نخواهیم بود، ادامه ندهید بلکه بتوانید دست کم یک بار شرافتمندانه در نزد خود گواهی دهید که بزرگوار و مهربان بودهاید، در جایی که میتوانستید بدخواه و انتقامجو باشید، البته چنانچه بدی روا داشته در حق مردی که هرگز مرتکب بدی نشده و یا نخواسته است بشود، بتواند نام انتقام به خود بگیرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.